گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گیسو معصومیان» ثبت شده است

بیست و دوم دیماه بود که تو مهمان مامان نصرت و بابا حسین بودی و من رفتم بیمارستان تا نی نی جدیدمان به دنیا بیاید.

حالا تو خواهر خوب و دلبر وسطی هستی که چشم به کارهای دلارام و آموزش هایش داری و حسابی دلت برای مهرو جان می تپد.

هرجا می رویم میگویی " مهرو رو ازمون میگیرن؟" یا " مهرو رو باخودمون برگردونیم ها" و ما سعی میکنیم به تو اطمینان و آرامش بدهیم که مهرو همیشه با ما هست. چقدر با دلارام سر مهرو دعوا کرده ای تا حالا. چقدر دوستش داری عزیز دلم.

من به داشتن هر سه شما می بالم و میدانم که تو بهترین خواهر دنیا هستی.

دلبر 4 ساله نازنین من

وقتی تو را در آغوش میگیرم نفسم سبک می شود, دلم آرام می گیرد, جانم نوازش می شود.

عاشق لحظه ای هستم که وقتی کاری را نمیتوانی انجام دهی و برایت انجامش می دهم با نگاه مهربانی به من می گویی منونم مامان قبی من (ممنونم مامان قوی من)

اسماء
۳۰ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

جانان من,

هروقت برگ لطیف گلی را لمس میکنم

نوازش دخترکان نازنینم را یاد می آورم

که چون نسیم آرامی وزد, شاد 

و چون باد پاییزی وزد مضطرب

و چون پناهی باشد آرام و امیدوار

باشد که در پناه دستان پرمهر من و پدرت به خود ببالی و انسان شایسته ای باشی

گیسوی زیبا و پاک من,

میلاد سومین سال زندگیت مبارکمان  باشد.

خدایا دستهایش, چشمهایش, قدمهایش, نفس هایش تنها برای رضای تو و خدمت به خلقت باشد.

آمین

اسماء
۱۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک ماهه که بودی با صداهای نامفهوم با خاله ات حرف زدیsmiley

در شش ماهگی می توانستی بدون کمک بنشینی

هفت ماهه که شدی دست های تپلی قشنگت بهم می رسید و با دیدن دلارام ذوق می کردی و دست می زدی.

هشت ماهه که شدی با حرکات چپ و راست خودت را روی زمین حرکت می دادی و ما همیشه به حرکت کردنت می خندیدیم.

یک سال و دو ماهه بودی که قدم هایت را بدون ترس برداشتی...

بدون کمک ایستادی و راه افتادی...

حالا که در آستانه یک سال و چهار ماهگی هستی, می توانی دور بزنی, با سرعت راه بروی, همزمان با راه رفتن چیزی را در دست داشته باشی و یا چیزی بخوری

قبل از این برای هرکاری غیر از راه رفتن باید می نشستی عزیز دلمsmiley

دلارام مثل یک مادر مهربان و دوست خوب همیشه کنار تو بوده و هست, با تو بازی می کند و هوادار درجه یک تو در خانه است. خیلی متین و با وقار و صبورانه در مزاقبت از تو همراه ماست.

هردوی شما گل های خوشبوی من و پدر هستید.

راستی اولین کلمه ای که توانستی بگویی " الام" به معنای "سلام" بود

بعد از آن گفتی "اما" یعنی اسما و "آمه" یعنی حامد

در ضمن "آله" را از اول خوب می گفتی.

"آبا" به معنی بابا را فقط برای بابادی(بابامحمود) استفاده می کنی

به عشقت "دلارام" می گویی "اَ لَه"wink

خلاصه که این روزها با موهای حالت داری که پایینش فر می خورد, لپهای تپل مپل و چشم های براق و کنجکاو خیلی خواستنی هستی.

راستی موقع نهار و شام در پهن کردن سفره به دلارام هم کمک می کنی. تاتی تاتی میکنی و یکی یکی قاشق ها را می بری و همه ما برایت دست می زنیم.

عزیزدلم

اسماء
۰۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گیسو معصومیان

از مشهد اما رضا

متولد 98/6/11

اسماء
۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر