گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «فقط تو» ثبت شده است

پارچایه: چهارپایه

ماشاز: ماساژ

شوشورا: سشوار

گوجه سبز: زیتون

طربقه: طرقبه

پیلاهه: پیاله

قشباب: بشقاب

سقلاغشال: سطل آشغال

و خیلی چیزهای دیگر

و اینچین است که تو هنوز هم اینقدر قشنگ حرف می زنی نازنین من

کتاب های نشر بنفشه را خیلی دوست داری

از وقتی هستی جون پیش شما بود و با تو کتابهای مهد را کار می کرد بهشان علاقه داری. حالا هم تقریبا تمام سری کتابهایش را باهم کارکرده ایم.

اسماء
۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

جانان من,

هروقت برگ لطیف گلی را لمس میکنم

نوازش دخترکان نازنینم را یاد می آورم

که چون نسیم آرامی وزد, شاد 

و چون باد پاییزی وزد مضطرب

و چون پناهی باشد آرام و امیدوار

باشد که در پناه دستان پرمهر من و پدرت به خود ببالی و انسان شایسته ای باشی

گیسوی زیبا و پاک من,

میلاد سومین سال زندگیت مبارکمان  باشد.

خدایا دستهایش, چشمهایش, قدمهایش, نفس هایش تنها برای رضای تو و خدمت به خلقت باشد.

آمین

اسماء
۱۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بهار که آمد تو به شکوفه می گفتی "گشنگ"
بهار که آمد عاشق آب بازی شدی
قد کشیدی
برایمان کلمه ها جدید گفتی

دیگر نمیگفتی اَلام, سلام کاملی می گفتی :-)

می بوسمت دختر مهربانم

اسماء
۲۹ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک ماهه که بودی با صداهای نامفهوم با خاله ات حرف زدیsmiley

در شش ماهگی می توانستی بدون کمک بنشینی

هفت ماهه که شدی دست های تپلی قشنگت بهم می رسید و با دیدن دلارام ذوق می کردی و دست می زدی.

هشت ماهه که شدی با حرکات چپ و راست خودت را روی زمین حرکت می دادی و ما همیشه به حرکت کردنت می خندیدیم.

یک سال و دو ماهه بودی که قدم هایت را بدون ترس برداشتی...

بدون کمک ایستادی و راه افتادی...

حالا که در آستانه یک سال و چهار ماهگی هستی, می توانی دور بزنی, با سرعت راه بروی, همزمان با راه رفتن چیزی را در دست داشته باشی و یا چیزی بخوری

قبل از این برای هرکاری غیر از راه رفتن باید می نشستی عزیز دلمsmiley

دلارام مثل یک مادر مهربان و دوست خوب همیشه کنار تو بوده و هست, با تو بازی می کند و هوادار درجه یک تو در خانه است. خیلی متین و با وقار و صبورانه در مزاقبت از تو همراه ماست.

هردوی شما گل های خوشبوی من و پدر هستید.

راستی اولین کلمه ای که توانستی بگویی " الام" به معنای "سلام" بود

بعد از آن گفتی "اما" یعنی اسما و "آمه" یعنی حامد

در ضمن "آله" را از اول خوب می گفتی.

"آبا" به معنی بابا را فقط برای بابادی(بابامحمود) استفاده می کنی

به عشقت "دلارام" می گویی "اَ لَه"wink

خلاصه که این روزها با موهای حالت داری که پایینش فر می خورد, لپهای تپل مپل و چشم های براق و کنجکاو خیلی خواستنی هستی.

راستی موقع نهار و شام در پهن کردن سفره به دلارام هم کمک می کنی. تاتی تاتی میکنی و یکی یکی قاشق ها را می بری و همه ما برایت دست می زنیم.

عزیزدلم

اسماء
۰۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گیسو معصومیان

از مشهد اما رضا

متولد 98/6/11

اسماء
۱۶ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر