ذوق تو وقتی نوشتی بابا... وقتی نوشتی مامان...وقتی نوشتی گیسو...
کلاس اولی نازنین من
حالا که می نویسم کلی از حروف را آموخته ای و میتوانی کتاب بخوانی
تو معجزه ای...
دوست دارمت, زیبای پرتلاش من...
ذوق تو وقتی نوشتی بابا... وقتی نوشتی مامان...وقتی نوشتی گیسو...
کلاس اولی نازنین من
حالا که می نویسم کلی از حروف را آموخته ای و میتوانی کتاب بخوانی
تو معجزه ای...
دوست دارمت, زیبای پرتلاش من...
به لطف محبوبه خانم و هیرکات افتضاحش, ناچارا چند روز مانده به سال تحویل رفتیم برای اصلاح هیرکات. آنقدر آقای موچین قیچی را خوب توی دستش می چرخاند که مات و مبهوت دستهای او بودم. مدل باب برایت انتخاب خوبی بود. خودت خیلی لذت بردی. البته درخواست روزانه ات را برای بستن مدل خرگوشی داری ولی با تل کشی کرم رنگت خیلی دلبر تر هستی.
شیرین زبان من
بهارت مبارک
پیراهن مینیمال دامن چیندار با ساپورت و جوراب ساده سفیدت را پوشیدی و گفتی: "موهامو خرگوشی ببند" و من هم چشم گویان سراغ کش موهای ستاره ای رفتم که شب قبل مامان نصرت به تو هدیه داده بود.
استایل جذابت و طرح لاک ناخنت را خودت انتخاب کردی و مثل ملکه ها نشستی کنار میزی که خواهرت دلارام با ذوق و شوق تدارک دیده بود. یک عکس یادگاری از دیشبت دارم و در ذهنم هک میکنمش و اسمش را میگذارم خرگوشکم در یلدا.
حضرت حافظ با این مطلع قرن ها پیش غزلی گفته تا به تاریخ 1401/09/30 قرعه فالش بنام تو بیفتد
به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد ** عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد
همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید ** هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد
و...
دیشب توی سالم آمفی تئاتر فرهنگسرای رشد مشهد که دور میدان راهنمایی است جشن یلدای تو بود. با پدرت و دلارام جان شعف دیدن تو روی سن را داشتیم.
خب خیلی چیزها برای تو اولین و جذاب بود. مثلا پوشیدن لباس های سنتی با روسری حریر که بوقل تو "عروست" کرده بود.
همه شما خیلی خوب بودید دختران و پسران شیرین من
میدانم که وقتی مجری از "آقا شیره" می پرسید تو توی فکر فرو رفتی... میخواستم اعتراض کنم اما پدرت نگذاشت. تو نسبت به خورده شدن من و پدرت توسط حیوانات وحشی دلهره داری...
زیبای من...
یلدا با تو شیرین تر است... یلدا برای بودن کنار شما آفریده شده است.
جان دل من, این روزها طرفدار درجه یک مریم جون در خانه ما هستی, خدارا شکر که مربی ات را حیلی دوست داری. مهدکودکت را دوست داری .
شیرینم این نوشته ها از دنیای زیبای این روزهای ما... بماند به یادگار برای تو...
چه ترکیب خوش حالت و شیرینی! چشم های تو, ساعت روی تخته مگنت و ساعت دیواری خانه ...
تو در انتظار ساعت 6 هستی, هنوز نمیتوانی بخوانی و من ساعت روی تخته ات را روی 6 گذاشته ام و تو هر دقیقه بارها و بارها آن را با ساعت دیواری مان مقایسه می کنی...
در انتظار شیر و کیک عصرانه نشسته ای
چنین بی تاب... چنین شعف ناک...
حدود 3 ذقیقه به پایان انتظارت باقیست... و من دستم را زیر چانه زده ام و نمیتوانم لبخند نزنم... ای من به قربان انتظارت...
خب اینها برای تو تمرین های خوبی است...
بیا قول بدهیم همیشه صبور باشیم! باشد؟!
از مهد بیرون آمدی و از دیدن برف ذوق زده شدی...
با تردید گفتی: " به برف دست بزنم؟"
" بله " محکمی گفتم و منتظر شدم تا اولین تجربه یخ زدگی دستانت را تماشا کنم.
دستهایت یخ زد و بالا و پایین پریدی. گلوله برفی ات را کف دست گرفته و دویدی سمت من
قربان دستهایت بروم ...
خب تو حالا بسیار بسیار دلنشین و زیبا شده ای. به شدت با خواهرانت مهربان و دلربایی
کلمات شیرینی که تو بر زبانت جاری میکنی هرروز مارا بارها میخنداند
لخچا= یخچال
آب رو بذار تو لخچا گرم شه و بارها و بارها برای چک کردن میزای گرمای آب به لخچا سر میزنی
جیگ= گیج
سرم جیگ میره
تَردُست و پا= چهاردست و پا
خپل خپل= بهم ریخته و پخش و پلا
آشپمخونه
شل ملاق= کله ملق
پارچایه: چهارپایه
ماشاز: ماساژ
شوشورا: سشوار
گوجه سبز: زیتون
طربقه: طرقبه
پیلاهه: پیاله
قشباب: بشقاب
سقلاغشال: سطل آشغال
و خیلی چیزهای دیگر
و اینچین است که تو هنوز هم اینقدر قشنگ حرف می زنی نازنین من
کتاب های نشر بنفشه را خیلی دوست داری
از وقتی هستی جون پیش شما بود و با تو کتابهای مهد را کار می کرد بهشان علاقه داری. حالا هم تقریبا تمام سری کتابهایش را باهم کارکرده ایم.
جانان من,
هروقت برگ لطیف گلی را لمس میکنم
نوازش دخترکان نازنینم را یاد می آورم
که چون نسیم آرامی وزد, شاد
و چون باد پاییزی وزد مضطرب
و چون پناهی باشد آرام و امیدوار
باشد که در پناه دستان پرمهر من و پدرت به خود ببالی و انسان شایسته ای باشی
گیسوی زیبا و پاک من,
میلاد سومین سال زندگیت مبارکمان باشد.
خدایا دستهایش, چشمهایش, قدمهایش, نفس هایش تنها برای رضای تو و خدمت به خلقت باشد.
آمین