گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

گیسو معصومیان

وبلاگ شخصی گیسو معصومیان

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

دیشب توی سالم آمفی تئاتر فرهنگسرای رشد مشهد که دور میدان راهنمایی است جشن یلدای تو بود. با پدرت و دلارام جان شعف دیدن تو روی سن را داشتیم.

خب خیلی چیزها برای تو اولین و جذاب بود. مثلا پوشیدن لباس های سنتی با روسری حریر که بوقل تو "عروست" کرده بود.

همه شما خیلی خوب بودید دختران و پسران شیرین من

میدانم که وقتی مجری از "آقا شیره" می پرسید تو توی فکر فرو رفتی... میخواستم اعتراض کنم اما پدرت نگذاشت. تو نسبت به خورده شدن من و پدرت توسط حیوانات وحشی دلهره داری...

زیبای من...

یلدا با تو شیرین تر است... یلدا برای بودن کنار شما آفریده شده است.

جان دل من, این روزها طرفدار درجه یک مریم جون در خانه ما هستی, خدارا شکر که مربی ات را حیلی دوست داری. مهدکودکت را دوست داری .

شیرینم این نوشته ها  از دنیای زیبای این روزهای ما... بماند به یادگار برای تو...

اسماء
۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه ترکیب خوش حالت و شیرینی! چشم های تو, ساعت روی تخته مگنت و ساعت دیواری خانه ...

تو در انتظار ساعت 6 هستی, هنوز نمیتوانی بخوانی و من ساعت روی تخته ات را روی 6 گذاشته ام و تو هر دقیقه بارها و بارها آن را با ساعت دیواری مان مقایسه می کنی...

در انتظار شیر و کیک عصرانه نشسته ای

چنین بی تاب... چنین شعف ناک...

حدود 3 ذقیقه به پایان انتظارت باقیست... و من دستم را زیر چانه زده ام و نمیتوانم لبخند نزنم... ای من به قربان انتظارت...

خب اینها برای تو تمرین های خوبی است...

بیا قول بدهیم همیشه صبور باشیم! باشد؟!

اسماء
۲۰ آذر ۰۱ ، ۱۷:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

خوشمزه, شیرین و زیبا با موهای فر خوشرنگ که جلوی آینه ایستاده ای و موهایت را روی شانه میتکانی و پشت چشم نازک میکنی...

ظرافت و لطافت گونه هایت به وقت بوسیدن...

این آخرین تصویر من از توست, چهار ساله شیرینم

باشد که تکرار شود...

باشد که تمام نشود...

حالا باید به جشن یلدایت بیایم. خوشا آنروز جانم...

اسماء
۱۷ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از مهد بیرون آمدی و از دیدن برف ذوق زده شدی...

با تردید گفتی: " به برف دست بزنم؟" 

" بله " محکمی گفتم و منتظر شدم تا اولین تجربه یخ زدگی دستانت را تماشا کنم.

دستهایت یخ زد و بالا و پایین پریدی. گلوله برفی ات را کف دست گرفته و دویدی سمت من

قربان دستهایت بروم ...

 

اسماء
۱۳ آذر ۰۱ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰